باتشکر از سعه صدر شما
امام جعفر صادق علیه السلام :
قرآن مجید در آیات متعددی از مسائل مربوط به قوانین آفرینش و عالم طبیعت و کرات آسمانی و امثال آن ها سخن گفته است. قرآن در عصری از این حقایق و اسرار، پرده برداشته است که راهی به این گونه مسائل و مطالب نبود و کسی نمی توانست به این حقایق پی برد، مگر از راه وحی و اخبار غیبی.
البته در آن تاریخ از دانشمندان یونانی و غیریونانی عده معدودی بودند که بر قسمتی از اسرار آفرینش دست یافته بودند و بر پاره ای از این دقایق علمی آگاهی داشتند ولی جزیرة العرب از این مسائل کاملاً به دور و بی اطلاع بود و در آن منطقه از این حقایق خبری نبود.
اما قسمتی از حقایق علمی که قرآن از آن ها پرده برداشته است و بیش تر علوم و دانش هایی که این کتاب آسمانی از چهارده قرن پیش برای بشر آورده است، آن چنان مهم و دقیق است که آن روز، نه در یونان و نه در سایر جاها کسی از آن ها مطلع نبود، بلکه پس از قرن ها با پیشرفت و ازدیاد علوم این دانستنی ها و اسرار کشف گردید.
نکته قابل توجه این که: آیات علمی قرآن در عین بیان حقیقت همیشه راه حزم و احتیاط را در پیش گرفته، مطالبی را که قابل درک و فهم آن دوران بود، به وضوح و صراحت بازگو نموده ولی مطالبی که قابل درک مردم آن عصر نبود، به اجمال و اشاره برگزار شده و درک و فهم کامل آن را به مردم اعصار آینده که با تجهیزات و ابزار فنی پیشرفته و اکتشافات و پیشرفت های علمی نائل خواهند شد، محول نموده است.
این قسمت از آیات که از اسرار آفرینش و از حقایق و دقایق جهان هستی سخن می گوید، فراوان است، اینک نمونه های چندی از آن ها را در این جا می آوریم:
(وَ أَنْبَتْنَا فِیهَا مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ مَوْزُونٍ.) (1)
ما، در روی زمین از هر گیاهی، با توازن رویاندیم.
در این آیه به ترکیبات متناسب و متوازن نباتات که یکی از اسرار دقیق جهان آفرینش است، اشاره شده است.
این آیه دلالت دارد بر این که هر گیاه و علفی که در روی زمین سبز می شود و هر گل و لاله ای که در فصل بهار شکوفا می گردد، دارای وزن مخصوص و ترکیب خاصی است و قانون توازن دقیق و اندازه گیری حساب شده در آن ها حکومت دارد و اخیراً از نظر گیاه شناسی نیز ثابت گردیده که هر یک از انواع نباتات از اجزا و عناصر خاصی و به میزان و مقدار معینی ترکیب و تشکیل یافته است به طوری که اگر بعضی از اجزای آن کم یا زیاد می شد، از صورت آن نبات خاص خارج گردیده و نبات دیگری می شد.
و باز ثابت شده است که نسبت بعضی از این اجزا با بعضی دیگر به قدری دقیق است که با موازین و مقیاس های دقیق و مدرن روز که تاکنون در اختیار بشر قرار گرفته است، نمی توان مقدار آن را تحقیقاً تعیین و اندازه گیری نمود.
یکی دیگر از اسرار عجیبی که وحی الهی به آن اشاره نموده، موضوع تلقیح در علم نباتات است که اشجار و نباتات به وسیله ی بادها تلقیح و بارور می شوند و در اثر همان تلقیح است که نباتات تولید مثل نموده، میوه ها و گل ها به وجود می آید.
قرآن کریم در این مورد می گوید:
(وَ أَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ. )(2)
ما بادها را برای بارور ساختن [ابرها و گیاهان] فرستادیم.
مفسرین گذشته تلقیح را به اعتبار این که در لغت به معنای حمل نیز آمده است، به همان معنی گرفته، این آیه را چنین تفسیر نموده اند: بادها را فرستادیم تا ابرها را حمل کنند و حرکت دهند یا بادها را فرستادیم که باران را در لابه لای ابرها حمل نمایند.
ولی این گفتار در معنای آیه، صحیح به نظر نمی رسد زیرا اولاً: تذکر این نکته خیلی قابل توجه و حائز اهمیت نبوده و در خور شأن قرآن مجید نیست و ثانیاً: اصلاً بادها را حمل نمی کنند، بلکه آن ها را از نقطه ای به نقطه دیگر می رانند.
بنابراین، آیه ی مذکور یک هدف عالی تری را تعقیب و ما را به یک حقیقت جالب علمی که افکار گذشتگان از درک آن عاجز بود، رهبری می نماید؛ آن حقیقت این است که اشجار و نباتات نیز مانند حیوانات به عمل لقاح و به هم رسیدن دو ماده مخالف نیازمندند و بدون تلقیح نتیجه و ثمره ای نمی دهند، تولید مثل و تکثیر نوع نمی کنند.
عمل تلقیح گاهی به وسیله ی بادها انجام می پذیرد به طوری که در زردآلو، صنوبر، انار، پرتقال، پنبه، حبوبات و امثال آن ها تلقیح تنها به وسیله ی بادها انجام می شود، بدین صورت که کیسه های داخل شکوفه ها بعد از رسیدن، سرباز می کنند و گردی که میان آن هاست، به وسیله ی بادها بر چهره ی ماده گل ها افشانده می شود و عمل لقاح انجام می گیرد و ماده گل ها آبستن می شوند و برای به وجود آوردن نتایج و نباتات دیگر آمادگی پیدا می کنند.
باز قرآن مجید از یک حقیقت علمی دیگر چنین خبر می دهد که: سنت و قانون ازدواج و زوجیت اختصاص به حیوانات ندارد، بلکه در تمام انواع نباتات نیز این قانون حکم فرماست، آن جا که می گوید:
(وَ مِنْ کُلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِیهَا زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ. )(3)
خداوند در زمین از همه ی میوه ها دو جفت آفرید.
(سُبْحَانَ الَّذِی خَلَقَ الْأَزْوَاجَ کُلَّهَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ مِمَّا لاَ یَعْلَمُونَ .) (4)
پاک و منزه است، خدایی که جفت ها را آفرید: جفت هایی از گیاهان و روییدنی ها، از وجود انسان ها و از آن چه انسان ها آن ها را نمی شناسند، آفرید.
نویسنده: حضرت آیت الله حاج سید ابوالقاسم خوئی ( ره )
مترجم:
محمد صادق نجمی
هاشم هاشم زاده هریسی
منبع مقاله:
خوئی، سید ابوالقاسم، (1385)، البیان فی تفسیر القرآن، ترجمه محمد صادق نجمی- هاشم هاشم زاده هریسی، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ دوم.
گردآوری:گروه قرآن سایت تبیان زنجان
بعضی سنت ها با آمدن شما آغاز گردید؛ از اول زندگیتان کریم بودید؛ روز اولی که به این دنیا پا گذاشتید، از برکت وجودتان مستمندان گوشت عقیقه خوردند و صدقه ی موهای زیبایتان را خرج کردند.(1)
هدیه ی خدا به حبیبش! هفت سال اول زندگی و سروری های کودکیتان چه زیبا بود.(2) هر چه می خواستید همان می- شد؛ بازی با پدربزرگ حتی سر نماز؛ آن روز را یادتان هست که رسول خدا صلی الله علیه و آله به خاطر شما، خطبه را قطع کردند! زیرا شما وارد مجلس شده بودید! روی شانه های او خوش گذشت وقتی با افتخار سر حبیب الله را به آغوش گرفته بودید!
آن روزهای خوش کنار مادر و پدر چه زود تمام شد!
سبط اکبرِ علی علیه السلام! حسنِ کوچک(حسین) به شما نگاه می کرد و الگو می گرفت؛ چه وظیفه ی سنگینی بود پسر بزرگ خانواده بودن و تمام چشم ها به او خیره شدن!
باید خیلی زود بزرگ می شدید چرا که خواهرها و برادرتان تکیه گاه می خواستند و شما با شانه های شریفتان محل مناسبی بودید برای سرهایشان.
شیطان های زمان، از ولایت شما سرباز زدند و خود را عابد دانستند و امامی را که مصالحه کند را امام ندانستند؛ اما مگر به حقیقت رسیده بودند که کدام (صلح یا جنگ) بهتر است؟ پس چرا جلوی شما قد علم کردند؟! آیا شما را امام شجاعی نمی دانستند؟! مگر شجاعت و رشادت های شما را در جنگ جمل و صفین فراموش کرده بودند؟! (3)
برگزیده ی خدا! یادتان هست در جواب ملامت آنان سوگند خوردید که این برایشان بهتر است و مجبور شدید شاهد مثال قرآنی بیاورید و از داستان خضر نبی علیه السلام، که قبول کنند این به حکمت الهی بود؟ و همان روز بود که بشارت به آمدن نهمین اولاد حسین علیه السلام دادید و تأکید کردید که فقط اوست که بیعت سلطان طاغی زمانش در گردنش نیست.(4)
حسن جان! آقای من!
چرا تنها مانده اید؟!
دل و جانم فدایتان! چه شده؟! مگر یاران شما برای سلامتی شما قبل از خودشان صدقه نمی دهند؟! مگر سپر بلایتان نمی شوند تا شما بمانید؟! چه می گویم! آنان که یاران برادرتان حسین علیه السلام نیستند که حاضر باشند هزاران بار جان فدای مقتدایشان کنند؛ یاران شما معاویه را ترجیح دادند و حتی به وسایل ناچیز خیمه تان هم رحم نکردند.
اما میلیونها درهم برای فروش گوهری چون شما ثمن بخسی بود!
اما این رسم تاریخ است دریافت ثمن بخس در قبال فروش جواهرات نایابِ هستی! چون یوسف! ای عزیز فاطمه!
ای مولا حسنِ نیک سیرت! رسول خدا صلی الله علیه و آله چنین معامله ای را در حق شما پیش بینی کرده بودند که آن روز به چهره ی نازنین شما و برادرتان نگاه کردند، برای غریبی تان گریه کرده و فرمودند: شما مستضعفان پس از من هستید.(5)
مولای من! کاش مردم زمان شما ذره ای از مهربانی و کرامت شما می آموختند کاش لحظه ای قدر و منزلت شما را نزد خداوند بزرگ درک می کردند، کاش به سرانگشتی بارقه هایی از نور ولایت شما را به ارث می بردند و کاش ...
اما ما دلخوش وعده ی راستین خداوند هستیم که در معجزه ی همیشگی اش آورده که روزی خواهد آمد که شما مستضعفین، آقای عالَم خواهید شد و دنیا برای شما بال گشوده مهربان می شود و ما بی نصیبان از چنین چهره ی زیبایی دل خوش داریم که فرزند برادر شما را ببینیم و لبخند را در چهره ی تابناکشان بنگریم و زیر پرچم سبز اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله طعم شیرین با شما بودن را بچشیم.
پی نوشت:
1- سنت عقیقه و تراشیدن موی کودک و هم وزن آن نقره دادن از آن زمان سنت شد.
2- اشاره به فرموده رسول الله صلی الله علیه و آله؛ 7 سال اول زندگی کودک دوران پادشاهی است.
3- نادر فضلی، انیس دلها، صص 42-46.
4- محمد باقر مجلسی، مهدی موعود، ج1، صص 191- 192.
5- مجله موعود، ش 10 و 11آذر و دی، ص27؛ به نقل از الصدوق ابو جعفر بن علی، معانی الاخبار، صص 78- 89.
منبع: سایت تبیان
معلم عزیز ، استاد بزرگوار، تو را به چه مانند کنم . دل دریاییت لبریز از آرامش است همچون
کوه استوار از حوادث روزگار ایستاده ای و همچون ابر، باران پر شکوه معرفت بر چمن های
دشت دانش آموختگی فرو می ریزی . خورشید نگاهت گرمابخش وجود ما وحرارت کلبه ی
سرد یأس و ناامیدی و ارمغان شور و شعف است . غنچه ی تبسمی که از گلستان لبهای
تو می روید، طراوت لحظه های ابهام و زیبا یی بخش خانه ی وجود ماست . کلام روح بخش
و دلنشین تو موسیقی دلنوازی است که بر گوش جان می نشیند و اهنگ زندگی را به
شور در می آورد. روانی به لطافت گلبرگهای ارغوان داری که از احساس و شور و شعف لبریز
است . دستهای روشنت سپیدی خود را از گل بوسه های گچ گرفته و شمع وجودت از
نیروی ایمان و انسانیت شعله ور است . سرخی شفق ، تابش آفتاب ، نغمه ی بلبلان ،
صفای بستان ، آبی دریاها ، همه و همه را می توان در تو خلاصه نمود . معنای کلام امید
بخش تو همچون نسیم صبحگاهان نشاط بخش روح خسته ماست . علم آموزی و صبر
ایمان را از پیامبران به ارث برده ای و به حقیقت وارث زیبایی ها بر گستره ی گیتی
هستی . قدوم سبز تو سبزینه ی کوچه باغ های زندگی و صفا بخش خاطر پر دغدغه ی
ماست . طپش قلب تو آهنگ خوش هستی و جوشش نشاط در غزل شیوای زندگی
است . تو روشنایی بخش تاریکی جان هستی و ظلمت اندیشه را نور می بخشی . ‹‹ و ما
یستوی الاعمی والبصیر . و لا الظلمات ولا النور ›› وهرگز کافر تاریک جان کور اندیش با مومن
اندیشمند خوش بینش یکسان نیست وهیچ ظلمت با نور یکسان نخواهد بود . چگونه
سپاس گویم مهربانی ولطف تو را که سرشار از عشق ویقین است . چگونه سپاس گویم
تأثیر علم آموزی تو را که چراغ روشن هدایت را بر کلبه ی محقر وجودم فروزان ساخته
است . آری در مقابل این همه عظمت و شکوه تو مرا نه توان سپاس است ونه کلام وصف .
تنها پروانه ی جانم بر گرد شمع وجودت ، عاشقانه چنین می سراید : معلم کیمیای جسم
و جان است ... مــعلم رهنمای گمرهان است.... شـده حک بر فراز قله ی عشق .... معلم
وارث پیغــــمبران است
عناوین یادداشتهای وبلاگ